شعر واندرز
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:کسی چه میداند, :: 13:57 :: نويسنده : حاتم محمودی

کسی چه میداند میگویم بی او نمی توانم همه در او خلاصه میشوند .

شاید دیگر فردایی از تنهایی باشم 

فردایی از غروب...

وا قعاً فردایی از چه در انتظارم من است؟

دستانم سرد وپاهایم سست چه سکوت غم انگیزی از تنهایی فرا گرفته است اتاق تاریکم را خاطرات از جنس باران مرا به خنده از خنده هایت وامیدارد.

من تنها!

وتو پنهان!

بدان دوریت سکوت بی پایان و نبودت اندهی ابدیست.

کجایی؟ 

تو شوق طلوع دوباره ای.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد
پيوندها